کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

فقط یک قدم کافیه!

پنجشنبه ۲۲ آذر ۱۳۸۶ 17:29
دینگ دینگ...

ساعت ۲۲.۳۰ ، تلفن همراه زنگ زد!  ۰۰۹۶!  کی می تونه باشه؟ حدسائی زدم اما اشتباه... گفت سلام آقای حسینی! گفتم علیک سلام مادرم! گفت زنگ زدم تشکر کنم! از مکه زنگ می زد... ،  گفتم مادرم دعام کن از اون شهری که مال خود خود خداس...

چند باری تکرار کرد و چند باری گفتم التماس دعا

حاج حسن آقا گفته بود ، دعای مادر شهید آدمو ابدی می کنه! ابدی شدم...

حالا همه چیز تموم شده و انگاری نه ... همه چیز آغاز شده!

التماس دعا

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: