کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

گیریم که به قول شما امیر کوچولوی ما تجیر از روتون برداشت، عمه ی من بود که تجیر بهوونه کرد که خودشو واسه امیر کوچولو لوس کنه!
خودشو توو دلش جا کنه! اونو از سیاره ی کوچیکش که با وجود اینکه هیچ احساس مالکیتی بهش نداشت، اما فقط به اون تعلق داشت، بیرونش کنه!
فکر کردی خانم؟! فکر کردی آواره کردن موجودی به اون کوچولویی، شنِ صحرا کردن اون موجود دوست داشتی کم هزینه برات داره!
حالا حالا ها باید لعنت بفرستی، اما نه به امیر کوچولو، بلکم به خودت که با اون قیافه های فیس و افاده ای خواستی معنی عشقو واسه "خودت" تغییر بدی، بی خبر از اونکه عشق یه معنی بیشتر نداره!
واسه امیر کوچولوی ما که بد نشد! هفت دنیا رو دید و شنید و کیف کرد... کیفی عاشقونه...
دیدی که عین تو توو دنیا چقده زیاد بود! هی لاف یه دونه بودن زدی!؟ حالا صفا کن!

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: