كوچه ها سردند و خالي از رفيق
قلب ها تنها و ساعت نا دقيق
راه ها نا امن و دزدان همرهند
پاي ها عريان و ماران مي جهند
سينه از داغ فراقت ناتوان
چشمها كم سو و پستي ها نهان
مانده بر گل كوله بارم در گناه
آسمان طوفاني و من بي پناه
***
شوق وصلت جامه از تن مي كنم
عاشقانه پيله بر دل مي تنم
تا حريمت پايكوبان ، كلكشان
دشنه بر وسواس شيطان مي زنم
***
فصل پروازت دلم را راه ده
جان گندم ، توشه اي تا ماه ده
كن رها از هر چه مكر است و شتاب
پاك گردانم كه چونان آب آب...
زمزم احسان دلم را باب كن
جان گندم ريشه ام سيراب كن...
گونه هایم ، مشق مشتاقي كنيد
تا كه جان پيداست... بي تابي كنيد!
هجر جانان رو به پايان مي رود
اين خزان هم چون بهاران مي شود
کوچه ها پر می شود از دوستان
نهر ها خواهد گذشت از بوستان
آه اما كاش باشم در ركاب
گيرم آنجا انتقام ناله هاي آب آب...
پارسا - 14/2/87 - تهران
فردا آدینه است ، التماس دعا