کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

 گریستنی برای فردا 12

جمعه ۲۴ آذر ۱۳۸۵ 13:25

مجلسی برای بچه برپا شده بود! همه هم آمدند تا كمي دل يك ساله دردشان آرام بگيرد.

دلمان بد جوري سوخته بود از موضوع انشاء آن روز:

موضوع انشاء :  حسين عرب احمدي ، بچه هاي رسانه ، چابهار و علم بهتر است يا ثروت...

وقتي از كنار شهرك توحيد ميگذرم ، ساختمان نو نوار شده ي حالا ، گوئي كه نمادي ست براي شكستن بغض... ، بغض مانده در گلوي يك ساله دردم را مي تركاند و دلم مي خواهد داد بزنم... اما چه فايده؟ كه در سالياد سي 130،  يكي ديگر بر زمين خورد با اين تفاوت كه آنها كسي را براي فرياد زدن نداشتند!!!

 

من اجراش كردم...

شهاب مرادي براي مردمش حرف زد...

بيچاره قيومي! بايد از يك سال دوري بچه ها براي مردم حرف ميزد...

و ديگران هم فرصتي يافتند براي گريه كردن

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: