کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

گریستنی برای فردا 15

جمعه ۱۵ دی ۱۳۸۵ 18:16
ای آسمان آبی تر کن نگاه من را...

رفته رفته به آتن رسیدم ، در دلم شوری برپاست که گوئی نمیداند چه میکند! و بعید است توانم تاب این شور و ولا را بیاورد ومن دلتنگم بسیار ، فردا باز خواهم گشت و بس...

حالا وقتی به خودم نگاه میکنم یاد اون لحظه ای می افتم که امیر کوچولو در پی دوست به زمین رسید و چه هاج و واج موند وقتی آدمها فقط حرفای اونو تکرار کردند!!! البته گیرم من کجا و اون کجا...

آتن ، آکروپلیس

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: