کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

گریستنی برای فردا 20

پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۸۵ 17:4

آسمانی که همیشه آبی نیست! 

 

یالطيف

آن روز آسمان  آبي بود !

ابرها همه در کناري به جستجوي اشک مي دويدند تا فرصت براي طلوع دوباره ي خورشيد فراهم آيد و آن شد که بايد...

خورشيد دوبار طلوع کرد

سنگها که سالهاي سال درانتظار فرصتي بودند,خون گريستند

فرشتگان و حتي شيطان بر خودکامگي آنان که با فرزندان رسولشان آن کردند زجه ميزدند!

و انسان زميني ، بزرگ ترين خطاي تاريخ را مرتکب شد!!!

او حرمت آفتاب را شکست... و غرور زمين و شکوه آسمان را خرد کرد و عاشورا ...شد ، تا تضمين ظهور رقم خورد...

نماز هماره برپا بماند و آفتاب به اميد طنيني از جنس خدا بتابد و اين شد...

 

الهم عجل لوليک الفرج...

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: