کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

گریستنی برای فردا 28

چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۵ 12:51
این همه از بهر چه اینجا شدند!؟

صالحان و صلح! امان و صد امان... افتخاری برای دو عمراست و پایدار... و ما آدینه های را منتظرانیم تا که خورشیدی نو ، از مشرقی دیگر طلوع کند.... یک آینه آینه! یک جهان طنین و انا المهدی هل من ناصر...

عاشورا هم گذشت و همچنان پرچمی سرخ... مزین است به عطری از جنس مظلومیت... تزئینی که ننگ انسان خاکی را به ضمیر ناگزیر زمان حک کرده و تاریخ شرمسار از خبطی که روزگاری جانوری از نسل انسان مرتکب شده اما روزی کسی به قصد حذف آن پرچم سرخ نه از کربلا بل از جهان... حلول می کند و آفتاب را از شرمساری هماره ی خود بدر خواهد برد.

اینجا جمکران است...

الهم عجل لولیک الفرج...

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: