کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

گریستنی برای فردا 30

دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۸۵ 18:22

گدائی دوستی...

گفته اند، گر معرفت دهندت بفروش کیمیا را... گر کیمیا دهندت بی معرفت گدائی...

اما به قول حاج عباس! هنوز هستند کسانی که آدم در معیتشان احساس جاری خون در رگهایش را حس کند...

دوستان! دوستانی که روزی فریاد دوستی سر دادند حالا هر یک در کناری جاری جریان خویشند و ما با خویش در خویشتن... اینها که گفتم همه از جاری رود روزگار است اما با همه ی قدرتش... تاثیری در تفکری که میداند کجا می رود ندارد! و به قول اون بنده ی خدا که کاره ای از این دیاره!: خیلی ها حرف ما را می فهمند به شرط اینکه براشون توضیح بدی! اما اونقدری گرفتارن که فرصتی برای توضیح نیست و ما تا آخر در خلعی از جنس بدبینی باقی می مونیم...

حالاست که می فهمم امیر کوچولو چرا هفت تا سیاره رو لاجرم طی کرد دنبال دوستی که شاید پیداش کنه و اونو بفهمه! و اینکه اون چرا اون روباه رو اهلی کرد! و چرا اون گل کوچولو و تنها آدمها رو از فرط بی ریشگی شون! مسخره می کرد!

دنیای ما از فرط کوچکی بزرگ شده و از فرط بزرگی کوچک... بدرود.

 

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: