سودابه کشان!
این نوشته رو تقدیم کرده بودم به یکی از عزیزانی که سادگیش همیشه منو به کمال دعوت می کرد... کوچولوی! قشنگی که تا پایان دوستش خواهم داشت.
یا لطیف
وآنک عشقی که نظامش بر خردمندانه ترین تعقل زمان زخمه می زند!!!
... وآنگاه که آن حکیم خردمند را بواسطه حکم مرتجعین شهر با نوشیدن محتوی جام شوکران به اعدام محکوم کردندوسقراط تنها به احترام قانون آن جام را سر کشید، پیش از عمل به نوشیدن خطابه ای مختصر ایراد کرد وفرمود :
آنان که مرا به این محکوم کردند بدانند که تنها به بخشی از واقعیات پی بردند
وسپس گفت:
قضاوت به واسطه آنکه پی بردن به تمام حقایق کاری است بس دشوار از مشکل ترین اعمال است.
یا صاحب نثر
سکانس اول / پلان یکم شات scop / 8 m.m
روز / خارجی / گرگ و میش طلوع صبح
نمائی بسته از پرسپکتیو خط راهن
در گوشه سمت راست کادر بخشی از یک پارچه سیاه چونان رقاصه ای در باد می رقصد.
به ناگاه صدای رعد بلند می شود، رعدی که پیش از آن برقی ندارد و قطرات باران وارد کادر می شوند.
نما به دیزالو و پس به فید سفید وصدائی حاکی از طی زمان بسته می شود.
سکانس دوم / پلان یکم
شب / خارجی / هوایی بارانی
شات به پَن از دیواره ای گلی باز می شود ، پنجره ای که نوری زرد آنرا نورانی کرده و از پشت پرده اش سایه های آدمهائی در تکاپو به چشم می خورد را بی توجه ای خواص در می نوردد.
صدای شیون کودکان قرین بر صحنه است.
در انتهای شات، دربی آبی رنگِ مات وکهنه ظهور می کند وبه ناگاه گشاده می شود.
شات ازپن به تیلتی خواص تغییر تکنیک می دهد ومدیوم زنی عرب با چهره ای زیبا وچشمانی سرمه دار و زاغ وخال کوبی عربی بر پیشانی وچانه وپوستی سبزه اما لطیف را در سیتره خود دارد.
زن پس از مکثی کوتاه به راه می افتد واز کادر خارج می شود .
نما به فیدی سفید و سریع وصدائی حاکی از طی زمان بسته می شود.
سکانس دوم / پلان دوم
کمی دور از خانه / نمائی بیابانی
باران همچنان می بارد، ظلمات شب گاه در زیر نورچراغی روز می شود وبه اثبات بارش باران می پردازد.
خانه در نزدیکی ریل راهن است و این در نمائی اور شولدر از روی زن خط ریل وپس خانه مشهود است.زن هراسان با صدای نفسهایش زخم های خویش را رسوا می کند. صدای قدمهایش در میان نفسها یش به گوش می رسد . زن بر روی شنهای کنار ریل راه می رود واین تحرک گاه به دویدن تبدیل می شود.
به وضوح مشخص است که مقصودی ندارد واین را با نگاهی مشکوک به ظلمات اطراف نشان می دهد.
نما به فیدی سفید و سریع وصدائی حاکی از طی زمان بسته می شود.
سکانس سوم / پلان اول
محله ای پر از جعبه های چوبی میوه
لانگ شات برای معرفی فضا
نما به فیدی سفید و سریع وصدائی حاکی از طی زمان بسته می شود.
سکانس سوم / پلان دوم
راه روئی جعبه ای
در نمائی ازمیان راه روئی از چینش جعبه ها، در انتهای پر سپکتیوش زن عرب پدیدار می شود .تنها نورهائی مقطعی به این دیدارجلا می بخشد.
صدای سکوت شب و زوزه های سگ های پاسبان به گوش می رسد. صدای سگی نزدیک افزایش می یابد.
نما به فیدی سفید و سریع وصدائی حاکی از طی زمان بسته می شود.
سکانس سوم / پلان سوم
در میانه راهروئی / نما ابژکتیو شات puv
از دید زن که هراسان در میان چهار راهی راه روئی، میان جعبه ها بدنبال راه فراری ست ، در انتهای پرسپکتیو یکی از را ه روها سگی به
چشم می آید. قلاده ای دارد که طنابی به آن گره شده وگوئی انتهای طناب در دستان کسی ست.
پس از بازی دوربین در پن وتیلت اش مردی اشقیا تیپ ظاهر می شود.
نما به فیدی سفید و سریع وصدائی حاکی از طی زمان بسته می شود.
سکانس سوم / پلان چهارم
کلوز آپ صورت زن عرب
هراس زن جوان در شرم گونه هایش معصومانه و ترسناک جلوه می کند، عرق سردی بر پیشانی اش نشته است وچشمانش اشکی را در خود حفاظت می کنند، اشکی که هنوز بر گونه ها جاری نشده...
نما به فیدی سفید و سریع وصدائی حاکی از طی زمان بسته می شود.
سکانس سوم / پلان پنجم
در میانه راهرو / نما مدیوم لانگ شات
زن جوان به سرعت تغییر مسیر می دهد به قصد دور شدن از مرد وسک.
زن در میانه راه روئی می دود وچادرعربی اش را به خود چسبانده است. دوربین نیزبه دنبال زن می دود
در همین حین در حواشی خالی جسم زن گاه انتهای راه رو دیده می شود، در میان یک دیدار این چنینی ناگهان هیکل مردی راه را سد
می کند. زن در جا خشکش می زند وهراس تمام وجودش را در بر می گیرد.
برمی گردد وبه پشتش می نگرد، مرد دیگری وسگ به چشم می خورند، باز می گردد و به مرد دوم می نگرد.
صدای خنده های شیطانی در میان صدای نفسهای زن وله له سگ خودی نشان می دهد وبه طَرَبی زشت قهقه می زند.
زن جوان که در میان دو اجنبی مانده... پاهایش سست می شود و نا خود آگاه بر جعبه ها تکیه می زند.چونان مجسمه ای رسی بر زمین خرد
می شود و فرو می نشیند.
زیبائی چهره اش در شرم درماندگی وعرق سرد پیشانی واشک حلقه بر چشم زده صد چندان است، اشکی که هنوز برگونه ها جاری نشده... واین در نمائی بسته از صورت زن فریاد می کند.
مردان نزدیک می شوند وسایه رخوت باراشان بر روی صورت زن نقش می بندد.
زن که چشمانش کم کم از نگهداری اشک تهی می شود چشم در چشمان هوسناک مرد می اندازد وپس، اشکها از میان گونه هایش چون رودی معصوم راه باز می کنند.
شهوت از میان چشمان مرد لیز می خورد وبا آب دهانش پیوند می زند.
مرد آرام آرام دستانش را به صورت زن جوان عرب نزدیک می کند.
زن که گوئی قرق در افکارش تسلیم است چشمانش را می بندد.
دست مرد به نزدیکی گونه های معصوم زن جوان عرب می رسد.گوئی که در لمس آن امتناع دارد که ناگاه قدرتی ازلی چون آذرخشی مختار در وجود زن دمیده می شود وغیرت از اعماق عصمت زنانه اش طغیان می کند.
زن جوان با قدرتی عجیب بر زانوانش می اِستد وهمین جهش مرد را به طرفی پرتاب می کند.
زن در نهایت توان می دود ومردها وسگشان نیز به دنبال وی.
نما به فیدی سفید و سریع وصدائی حاکی از طی زمان بسته می شود.
سکانس سوم / پلان ششم
درمیانه راه رو به فضای باز / نما ابژکتیو شات puv
ازدید زن عرب . زن از میان آخرین راه روی جعبه ای، به طرف راه خروج می دود وبه فضائی باز می رسد.
ناگاه متوجه حضور چندین سگ می شود که تنها راه خروج از میان نرده هارا مسدود کرده اند، در جا می ایستد وبه پشتش می نگرد.
نما به فیدی سفید و سریع وصدائی حاکی از طی زمان بسته می شود.
سکانس سوم / پلان هفتم
کلوز آپ صورت حیوان
سگ زوزه ای زمزمه می کند، صدائی هراس ناک تولید کرده وگاه پارس می کند.
نما به فیدی سفید و سریع وصدائی حاکی از طی زمان بسته می شود.
سکانس سوم / پلان هشتم
اور شولدر از زن و سگها به دارک خارجی از راست به چپ واورشولدر زن ومردها وسگشان که ایستاده اند
پس از بازی دوربین. مردان هراسان ایستاده اندو زن نگاه از مردان می بُرد و به سگها می نگرد.
تردید در وجود زن جوان برای رفتن یا ماندن موج می زند. اشکها تمام صورتش را خیس کرده اند.
آب دهانش را می بلعدو زمزمه کنان به طرف سگها قدم بر می دارد وگاه به مردان می نگرد ودوباره به راهش ادامه می دهد.
سگها آرامند وتنها زوزهایی را زمزمه می کنند (همان صدای قبلی)
نما به فیدی سفید و سریع وصدائی حاکی از طی زمان بسته می شود.
سکانس سوم / پلان نهم
نگاه مردان به زن عرب که از میان سگها می گذرد.
مردان نیز هراسان وبا حسی قالب بر ایمان به زن می نگرندو با دیدن این اتفاق به طرف زن حمله ور می شوند.
در کمال عجب سگها به طرف مردان می روند و با آنها وسگشان درگیرمی شود.گوئی که از عصمت پاک زن زیبای عرب قصد حمایت دارند، حمایتی قریب وبی چشم داشت! ...
در گیری میان سگها ومردان وسگشان اوج می گیرد.
زن با استفاده از این فرصت به طرف نورهایی که از دور پیدایند می رود.
یکی از مردها که از مهلکه بیرون آمده به دنبال زن عرب می دود.
دوربین نیز به دنبالشان میدود.
صدای خنده های شیطانی دوباره به گوش می خورد وصُوت قدوم زن با صدای قدمهای بی ایمان مرد در هم مخلوط است.
صدای صوت قطار از دور به گوش می رسد.
تغییب وگریز همچنان ادامه دارد وصدای قطارنزدیک تر می شود.
نما به فیدی سفید و سریع وصدائی حاکی از طی زمان بسته می شود.
سکانس سوم / پلان دهم
ریل راهن
ریل آهن در میانه کادر افق بر شات است وآنسوی ریل در انتهای شات، زن عرب دوان دوان نزدیک می شود مرد نیز بدنبال اوست.
زن جوان زودتر به ریل می رسد وقصد عبور از روی ریل رادارد.
صدای قطار وصوتش نزدیکتر می شود. وکادر کم کم سعی برعمود شدن بر ریل را دارد.
زن جوان در حین عبور از ریل ناگهان به زمین می خورد گوئی کسی وی را از پشت می کِشد.
مرد نیز بادیدن این صحنه در آن سوی ریل می ایستد.
زن جوان قصد برخواستن دارد .گوئی چادرش در میان ریل گیر کرده است.
صدای صوت وحرکت قطار آمیخته در هم هر آن نزدیک تر می شود. کادر تقریبا عمود بر ریل شده ودر انتهایش نور چراغ قطار دیده می شود.
زن در تکاپوی جدا سازی چادرش از ریل است.
نما به فیدی سفید و سریع وصدائی حاکی از طی زمان بسته می شود.
سکانس سوم / پلان یازدهم
در کنار ریل / نما نی شات
نمای نی شات از مردکه نظاره گرماجراست ونفس نفس میزند، سگش که گوئی به دنبال وی آمده وارد کادر می شود ودر کنار مرد می ایستد.
نما به فیدی سفید و سریع وصدائی حاکی از طی زمان بسته می شود.
سکانس سوم / پلان دوازدهم
روی ریل / اور شولدر بسته
نما ی بسته از زن جوان که نشته در تکاپوی رها سازی چادرش است ، از پشتش قطار صوت کشان نزدیک می شود.
گاه به قطار می نگرد ودوباره سرگرم رها کردن چادرش می شود.
عرقی گرم حاکی از تبلور ایمان بر پیشانی اش می نشیند، اشگ صورتش را می شوید، وصدای حق حق گریه اش بر صدای صوت قطار پیشی می گیرد. گوئی که از تکان خوردن منصرف می شود، شروع به زمزمه ای می کند وتسلیم، چشمانش را می بندد وچاردش را در آغوش می کشد.زیبائی چهره زن جوان عرب به نهایت اوج خود می رسد.
نما به فیدی سفید و سریع وصدائی حاکی از طی زمان بسته می شود.
سکانس سوم / پلان سیزدهم
در کنار ریل / نما نی شات
نمای نی شات از مرد که قرق در عجب وهراس است.گوئی که زانوانش بر ایستادن ناتوان است بر زمین خرد می شود.دوربین همزمان با فرو ریختن مرد چهره اش را در کادر دارد.
اشک حلقه زده در چشمان مرد از میان گونه هایش جاری می شود
صدای صوت مکرر قطار به اوج خود می رسد.
دوربین ثابت به صورت مرد می نگرد .صدای شیون کودکان بلند می شودو انعکانس نور پنجره های قطار بر صورت مرد نقش می بنند .
نما به فیدی سیاه ختم می شودوسکوت برای چند ثانیه صحنه را فرا می گیرد.
صدای امواج آرام دریا بگوش می رسد ومرغان دریائی آواز می خوانند.
تیتراژ بر صفحه نقش می بنندودریا همچنان می خواند.
یا حق ، پارسا