کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

زجه ای از برای دنیا !

چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۶ 21:4

و تو ای کمال عزیز!

به خانه رسیدم! بعد از یک روز شلوغ و پر غوغا! ظهرش جعفر missed call گذاشته بود ، زنگ که زدم گفته بود: مهدی خودم زنگ می زنم! و زنگ نزد... به خانه رسیدم! گرسنه و تشنه.... ،  مادرم غذام داد و آب... و گفت!: زن کمال هم از بین رفت!!! به خدا اگه هر کس دیگه ای بود اونطور مات نمی شدم و مبهوت!!! اونطور قلبم از جا کنده نمی شد!!!!!! اونطور اون بغض همیشگی ته گلوم ، تازه نمی شد....

 نمی شه فراموش کنم اونوقتی که رفته بودی تایلند واسه خاطر فرار از نیش ریشه های وطن! کم آورده بودی اون دختره بهت جا داده بود ، آّب داده بود و دون... و تو برگشته بودی ایران و دوباره رفته بودی تایلند و باز برگشته بودی ایران و باز رفته بودی تایلند!!!! تا همون دختره زنت بشه... و اون زنت شده بود....

مگه میشه فراموش کرد اون وطنشو ترک گفته بود برای تو.... مگه می شه فراموش کرد اون زنت شده بود و از اون سر دنیا اومده بود یافت آباد تا با تو زندگی کنه... و اون وقت اینطوری بپره.... بپره.... بپره.... بپره.... بپره....

همین دیروز بود تاپیک زدم مژده ای دل... و چقدر زود اونی که باید میرفت جای اونی که اومده بود... ، رفت...

و تو ای کمال عزیز! اکنون این کماله که در آتش کمال سوخاری میشه....

دلم تنگه کمال... تنگه کمال... تنگه کمال...

و انا لله و انا الیه راجعون...

 

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: