کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

ميان هاي وهوي دل...

دوستي رو مطلب قبلي نظر نوشته بود كه آيا شما بيمار هستي! اولين عكس العملم خنده اي بلند و يك دقيقه اي بود! البته نه به اون بنده ي خدا بلكه به خودم...  شايد بتونم حدس بزنم كه چه عواملي باعث اين برداشت براي ايشون شده باشه! اما اين خنده ، بيشتر يه عكس العمل غير ارادي بود تا از روي انديشه... اما اطمينان دارم كه برداشت اون بنده ي خدا از روي انديشه بود...

راستشو بگم! هنوز به اين موضوع فكر نكردم كه آيا بيمارم يا نه؟ آخه تو اين بساط امروزه ي زندگي يه شكلائي مي شه گفت همه بيمارن! حالا يكي قلبش درد ميكنه يكي هم دلش! يكي هم مثل من هم قلبش درد مي كنه هم دلش! و من امروزه روز دل دردم به قلب دردم پيشي گرفته! منظور از پيشي گربه نيستا! منظور سبقته!

بايد كمي فكر كنم تا بگم بيمارم يا نه! اما هر چه باشه من تو اين ساعتاي در آستانه ي عاشقي بسيار بيمارم! يه شكلائي بهانه ي بيماري دارم تا پزشك رو ببينم! راستش براي بيماري كه عاشق پزشكش مي شه! ساده ترين راه وصال دردشه...

التماس دعا

كم كمك ساعتاي عاشقانه آغازه

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: