کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

ساحل آباد!

جمعه ۱۴ دی ۱۳۸۶ 1:46
 

مستم! چه کنم؟ کاش مرا یار دگر بود...
وین سردی ایام مرا کار دگر بود!
مستم! چه کنم عشق مرا سخت گزیده است!
ای کاش در این برهه ی غم ، آه دگر بود...

آها... که دلیل ره صد ساله حضر شد
وان عمر به سر گشته به امید ، هدر شد...
آها... که فتادم ، نفسم سخت بریده است
افسوس سرم سرد و دلم ناله گسر شد...

................

هنوز ناقصم!

خلیج فارس ، سیزدهم ، دی هشتادو شیش!

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: