درد ما دردیست از دردان درد ؛ زین سبب بگریدم از دُردان مرد ؛ دردها را گو خدایا بازگیر ؛ دُرد ها انداز بر دامان سرد...
سرمای آتش فراق و گرمای کوهستان مملوکی! به قول حاج آقای دولابی: اونکه محبت میکنه مالکه و اونی که محبت می بینه مملوک... خدا محبت میکنه پس مالکه و مایی که محبت می بینیم مملوک! اونی که عشق می ورزه مولاست و اونی که عشق می بینه بنده! رابطه ی بنده و مولا همینه... نه؟.... نیست!؟...
حالا شده بساط هر روزه ی من... دنبال یکی جز خدا! ، که محبت کنه تا من هم مملوکش بشم! دنبال یکی که عشق کنه تا من بندش بشم! می فهمی که؟...
واسه عاشقی... عزیز دلم، ساز و دقل نیاز نیست که! نباس که یکی از طرفینِ انعقاد زن باشه و دیگری مرد!
گرچه منکر این عاشقی هم نیستم ، اما بنده ی خلقت او باش که آنی دارد!
دل تنگی های من بیچاره هم بساطی شده!... یارو وقتی که می خونه می گه اینم قاطی کرده! گرچه خیلی هم ایراد نیست که آدم قاطی کنه! قاطی کردنم توفیقیه تو عصری که آدما قاطین و اما خیلی اهل قاطی کردن نیستن!
به قول شاگرد حاج آقای دولابی: جلوی نونوائی آدرسم که می خوای بپرسی از اونی بپرس که نونشو خریده! اونی که نخریده هنوز، حواسش پی نونه و آدرسو اشتباه می ده!
من هم که هنوز پی نونم! آدرس از کی می پرسی عزیز دل برادر؟! برو از اونی بپرس که نونشو خریده! من جلوی نونوائی هم آدرس نونوا رو نمی دونم... آدرس از کی می پرسی عزیز دلم؟...
التماس دعا