لارو شدم... و حالا چند ساعتي مي شه كه دارم پيله مي تنم! البته با اين توضيح كه صادقانه... نمي دونم از اين نوزاد و اين پيله! چه چيز بيرون خواهد زد! لارو شدنم خودش جايگاهي داره! براي امروزم كه عكس العملها بد نبوده! گرچه كه خودم چندان هم ته دلم هنوز قرص نيست!
امروز با اولين نگاه در آئينه ياد اون استاد دانشگاهي افتادم كه تو داستان فيلم آقاي موتمن(شبهاي روشن) بخاطر حلول اون حس جديد و عجيب ، تمام كتابهاشو كه سالها براي تجميعش كوشيده بود ، فروخت!
البته اينكه بين من و اون آقاي استاد فرسنگ ها فاصله است!
التماس دعا
حالا اولين روزيه كه لارو ما پيله تنيده!