کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

چرا اینچنین چند و چوند!؟

دوشنبه ۳ دی ۱۳۸۶ 13:18
تو مرا ببین ، که عمریست دلم ، نگاه خواهد!

راستش رو اگه بگم! باید بگم که یه سوال توو ذهنم قیل و ویل می ره! نمی دونم قیل و ویل رو درست نوشتم یا نه؟! اینکه چرا نباید با اسم واقعی خودمون بنویسیم!؟ یه جوابائی هم از روی شناخت اجتماعی و روانی جوامع دارم! اما نه! احساس می کنم باید پاسخی حقیقی تر هم باشه! نمی دونم هست یا نه! فقط احساس می کنم! البته اگه این حس هم مثل احساس بوجود اومده نسبت به دختر همسایه نباشه! که منجر به کتک خوردن از آقاجون شد! به هر حال احساس می کنم... جنایت که نمی کنم!



یه بابائی تو نظرش برام نوشته بود : " تو دوست داری دست تکون بدی! تا همه ببیننت" (البته اون به این جمع و جوری ننوشته بود) نمی دونم! شاید اون درست گفته باشه و با این تعبیر تکلیف قیل و ویل و سوال و اینکه چرا آدما کتاب می نویسن و فیلم می سازن و چه میدونم اسمشونو روی اثرشون می نویسن هم که روشنه! (البته من منظورم با خودم نیستا! یه وقت سوء تعبیر نشه! آخه من آدمی هستم بسی متواضع و این حرفا...)

به طرف می گی آقا چرا اسمتو گذاشتی: "هیچکس" می گه آخه من هیچکی نیستم!


التماس دعا و عرض ارادت...
حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: