کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

وقتی رادی نباشد!

امروز صبح قرار بود که برای خاکسپاری "اکبر رادی" درام نویس متبحر و سرشناس معاصر به بهشت زهرا برم اما نشد...

امروز قرار بود پستی برای عید ولایت بگذارم ، اما ترجیح دادم ضمن تبریک این عید بزرگ ، از اکبر رادی بنویسم و از اکبر رادی ، با همه ی تلاشش در تعالی تئاتر ایران باید به این نکته اشاره کنم که باز هم ، برای شاید هزار و چندمین بار ، از اعماق وجودم ، صرفا به عنوان کسی که تئاتر می بیند و آن را دوست دارد ، باید بگویم ، سخت متاسفم!

البته اینکه این تاسف بیشتر به خاطر فقدان رادی نیست! بلکه به خاطر آن است ، که عده ای هنوز نفهمیدند که چه بر سر تئاتر معاصر ایرانی ما ، آمده است!

جستجوگر خوبی هستم و موتور های جستجوی موجود در اینتر نت رو به خوبی می شناسم! کلید واژه هایی که عموما برای یافتن مطلبی می تواند موثر باشد را می شناسم! اما با همه ی این تعابیر ، باید اعتراف کنم که تا این ساعت ، هنوز نتوانستم ، عکسی از مراسم تدفین رادی را در دهکده ی جهانی بیابم! شاید بخاطر آن باشد که هنوز عکسی بر روی سایتی قرار نگرفته است! و یا آنکه اصلا عکسی گرفته نشده است! و شاید آنها که باید ، آنها که از سرماخوردگی آقای فلانی یا چین جدید نقش بسته بر صورت فلان خانم مشهور در فلان کشور نمی دانم کجا! ، گزارش تصویری تهیه می کنند ، کمی سرشان شلوغ بوده است! احتمالا ، تا بحال...

اما وقتی رادی نباشد چه می شود!؟

یادم است مسئول برگزاری همایشی سراسری در باب هنر  بودم! در حاشیه ی این مراسم قرار بود عده ای از تلاشگران پیشکسوت هنر ، نکوداشت شوند ، راستش بیشتر انرژی خودم رو صرف نکوداشت کردم تا همایش! همایش و نکوداشت تمام شد! پیرمردی شاید ۹۰ وچند ساله ، آمد و گفت: سلام آقای پارسا! گفتم علیک سلام استاد!  بسته ای آراسته با خز سبز و زیبارا که در دست داشت وحاوی ۱۰ سکه ی تمام بهار آزادی که به عنوان هدیه ی نکوداشت تقدیمش شده بود را به سمتم دراز کرد وگفت: آقای پارسا باید تشکر کنم از تلاشتون! گفتم وظیفه ای بود که ناقص انجام شد استاد ، گذشت بفرمائید! گفت سپاسگذار خواهم بود اگر این بسته را به آقایان برسانید و از سوی من خواهشی کنید که معادل این هدیه ی مادی ، به من فرصتی برای آموزش آنچه برای عرضه دارم را بدهند!  به پایان عمر من چندان فرصتی باقی نیست...

از جمله یادگاران رادی می توان به نمايشنامه‌هاي چون  "لبخند باشكوه آقاي گيل"، "در مه بخوان"، "آهسته با گل سرخ"، "منجي در صبح نمناك"، "هاملت با سالاد فصل"، "آميز قلمدون"، "شب روي سنگ‌فرش خيس"، "آهنگهاي شكلاتي"، "پايين گذر سقاخانه" و...   یاد کرد.

رادی رفته و نمی دانم چند نفر دیگر با مضمون رادی داریم...

عید ولایت و آدینه گوارای وجود...

التماس دعا

 

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: