کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

گل گاب (گاو) زبون!

چهارشنبه ۲۶ دی ۱۳۸۶ 19:59

گاو...

بس که توو هیری ویریه "دل درد " هام گل گاب زبون خوردم شدم شبیه گاو... گاوی که از گاوی فقط گاو بودن رو درک کرده! بی اونکه کمی از دانش گاوی که هر گاوی ، چه پس و چه پيش از گاو شدن ، دونسته ، بهره اي ببرم...

بايد بگم، يا اينكه حتي اعتراف كنم!  ديگه از زماني كه با شنيدن وا‍‍ژه ي "طبيعيست" به ياد اون جمله ي معروف برشت كه مي گفت " در عصري كه خودكامگي قدرت قانون به خود مي گيرد! ، در عصري كه انسانيت ترك مردمي مي گويد! ، هرگز نگوئيد طبيعيست..."  مي افتادم ، بسيار فاصله گرفتم!  شايد با شنيدن اينكه دارم صريح نقد مي كنم بگي " اينكه مي دونه داره چه بلائي سرش مياد! پس چرا فقط حرفشو ميزنه و عمل بي عمل؟ "  و من بايد بگم ، سختي تحرك و بالا آوردن سر ، اونجائي به شكوه خودش مي رسه كه تو چشم انداز رو سراب ببيني و بدوني كه اين در عين اونكه چشم اندازه ، اما سرابه! يعني چشم انداز هست... اما سرابه!

چه كار بايد كرد! نشست و تئوري داد! يا اينكه حتي تئوري رو عملي كرد! و حتي گاهي هم موفق و موثر بود!؟ اما... اما.... يه گاوي مثل حالاي من! بياد و گاهي با يه لگد و گاهي هم با كلي من منو و قر و قموش بزنه و داشته ات رو بريزه و همه چي تموم؟!

هر چند احتمالا از اين خراب كاري ، اقل زمين كه شيري ناب مي خوره! بهره مند مي شه....

چه كار بايد كرد؟  بايد نشست و تئوري داد!؟  رفت و شعار دارد ، ميز گرفت و دروغ گفت؟ نگو كه ميز بي دروغ هم حاصل مي ياد!  نه... اما بي دروغ باقي نمي مونه....

 

التماس دعا

 

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: