کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

کبوتر با کبوتر!

یکشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۷ 13:2

 

کند هم نوع با هم نوع پرواز!؟

 

بین جانم مرا  ، آئينه ام باش!

" حس یافتن رمز موفقیت! "  چقدر این جمله برام مسخره ست وقتی مصادیق عینی تلاش و احساس رو در آرامش پیدا می کنم!

اطراف ما ، همين كناره هائي كه كمتر وقت مي كنه نگاش كنه و هي... تمام ساعتهاي طلائي عمرش رو صرف يافتن كليدهاي طلائي مي كنه! كليدي كه شايد با اون بتونه درب همه ي گاوصندوق هاي موفقيت رو باز كنه! " آره تو مي توني " و به قول صارمي " اصلا تو دروازه بان! "

جمله اي رو استاد شهريار به قاسم گفت: " قاسم من تا بحال مثال همه ي روشنفكرا عشق رو خيلي پيچيده فرض مي كردم! ولي حالا اين *كتاب* به من آموخت! كه عشق در سادگي نهفته است! دل سادس كه عاشق مي شه و عشق رو مي يابه! "  استاد شهريار كتاب رو بهونه كرده بود و در حقيقت عشق رو در كالبد اون دختر ساده ي تنها يافته بود!

اينكه چقدر روشنفكرا تونستن روشنائي فكر و نو نگري شون رو به سادگي متوجه كنن هم مي تونه يه تئوري جديد رو در اين عرصه رقم بزنه!

" حس يافتن رمز موفقيت! " چقدر اين جمله به نظرم مسخره مي ياد!

التماس دعا

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: