کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

عصر تفنگ!

شنبه ۴ خرداد ۱۳۸۷ 1:16

 

 

ما چرا از كاروان جامانده ايم

دوستان رفتند و ما وا مانده ايم

سالها بوديم در ميدان جنگ

ما چرا مانديم در عصر تفنگ؟

 

با رفيقان دل و عطر و جهاد

سادگي هاي قشنگ و بي عناد

شير مرداني كه خون پرداختند

پهلوان هائی كه انسان ساختند

 

سجده هامان بود در احساس ها...

فكه ها ، دهلاويه ، ميراث ها...

 

حال اما مانده ايم در خويشتن

لال گشتيم و نمي گوييم سخن!

بارالهي شور و مستيمان چه شد؟

آن حيات بكر ، هستيمان چه شد؟

 

قلب هامان را  كجا انداختيم؟

نقشهامان را چگونه ساختيم؟

ما چرا بر سادگي ها تاختيم؟

در قمار دنيوي خود باختيم!

 

ما كه بوديم همزبان ياسها!

ما چرا مانديم در وسواس ها؟

 

پارسا - ۱۸/۲/۸۷ - تهران

 ویرایش سوم

 

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: