کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

شرم بي شرمي!

پنجشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۸۷ 18:51

شرمنده ام آقا!

" آقا به خدا شرمنده ي شما شدم! " و گوئي كه همه چيز با اين جمله تمام شده...  ياد كلام پتروس مي افتم كه به پائولو گفته بود : چند سكه اي ناچيز كه در قبال درخواست اون گدا دادي! آيا اين همه ي مسئوليت تو در قبال او بود؟

اين يه لطف بود كه پتروس حرفش رو زد ، يعني اشاره به منش تو ، در باب خطا چي:

وا وي لا!!!

صرف رفع وجدان درد! آيا اين براي جبران كافي ست؟ گيرم كه با اين كلام حس بدهكاريت رفع شه... آيا صرف رفع بدهكاري ، جبران كم لطفي تو نسبت به اوست؟

"براي شما آرزوي موفقيت دارم"  و چه تلاشي براي تحقق اين آرزو؟

" دوستت دارم "  و چه تلاشي براي انجام مسئوليت دوستي نسبت او؟

"شرمنده ام آقا! " به قول قديمي ها   " مي خوام صد سال شرمنده نباشي! "

آخه آدم! اين شد حرف؟ اين همه ي مسئوليت تو بود در قبال كوتاهيت؟

اي آقا...  " آدرس هم كه خواستي از اوني بپرس كه نونشو خريده! اوني كه نخريده حواسش به نونه نه به تو... "

التماس دعا

 

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: