کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

وقتی که تنهائی!

یکشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۷ 10:30

نمی دانم! شاید آنچه مرا در این گونه مواقع تنها نگاه می دارد ، کم لطفی خودم باشد به خودم! خودخواهی ام باشد! که نمی توانم آنچه را که عاشقش هستم به دیگری واگذارم!

حالا که می نویسم عرصه برم تنگ است! تنها هستم و در مقابل کوله باری از نگرانی! که نکند نشود! یا اینکه بد بشود! در انبوه توقعاتی که بی تردید ، به حق از من می رود که اقل حالا که آستین بالا زده ایم! باید که یکتا باشیم! با همه ی این اوصاف ، با وجود همه ی نگرانی ها! با همه ی تنهائی! دلم روشن است که خوش خواهیم درخشید...

امروز بزرگداشت بچه های سی ۱۳۰ ست ، بزرگداشت شهدای اصحاب رسانه در هزارمین روز آن پرواز ابدی... ساعت ۱۷ تالار شهید آوینی ، فرهنگ سرای بهمن

دعا بفرمائید... لطفن!

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: