حتمن تا حالا براتون پیش اومده که روی یه پرونده ی رایانه ای مثل یه پوستر ، یا یه فیلم کلی کار کرده باشی و یه هو با رفتن برق و یا یه هنگ درست و درمون محکم بزنی رو دستت و بگی وای...؟
اونوقت بغل دستیت بگه مگه چی شد؟ و تو بگی ذخیره نکرده بودم!
یا اینکه کلی وقت بذاری واسه درست کردن یه کیک بزرگ و کلی هم تزئینش بکنی ، بعدش هنگام برش بر بخوری به یه سوسک گنده میان کیک!؟
یا اینکه یه جونور! در قالب انسان بیاد و همه ی زحماتت رو با عرض دری و وری بریزه به هم! بعدشم دو قورت و نیمشم باقی باشه که آقا من هم هستم!
خوب آخه آدم نا اهل! بیا بازبون ساده بگو " منم هستم! " چه مرگیه که چوب لای چرخ مردم کنی؟
یا چه می دونم هزارو یک رقم مصیبت این شکلی...
بلاخره همیشه یکی ، یه چیزی ، یا بساطی واسه خروج تو از راحتی و فرور رفتنت در اعماق ناراحتی وجود داره! و مضائف اینکه توی این "هیر و ویر" یکی بیاد و بهت بگه آقا حالا مگه چی شده!؟ عیبی نداره! خودتو ناراحت نکن! "درست می شه!"
خوب حالا که چی؟!
هیچی!
خواستم عرض کرده باشم همیشه راهی برای ناراحتی هست!
صدا ، عشق عمومی ، احمد شاملو:
لطفن پس از کلیک بر روی علامت پخش مدتی صبر کنید تا فایل صوتی لود و اجرا شود ، این فرایند بسته به سرعت اینترنت شما ممکن است ۶۰ ثانیه یا بیشتر طول بکشد.