کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

گریستنی برای فردا 22

یکشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۵ 18:46
تابستان از کدامین سو فرا خواهد رسید تا عطش آبها را گوارا تر کند؟

یادم هست آخرین باری که تو رو دیدم! نگاه کردم! گفتی پس حق تو چی؟ گفتم حق من حتما همینیه که کف دستام گزاشتن! و تو گریستی! و من برای تمام عمرم لحظه ای مقدس رو به دیوار خاطرم حک کردم... بیچاره پیر مرد حکاک یاد! که هر چه سعی کرد و هنر کرد نتونست اونچه باید رو حک کنه و من گفتم تو رو توی دنیایی که در اون از آدمکها نشانی نباشه دیدار خواهم کرد و امروز سالها از اون روز میگذره و من همچنان در جستجوی دنیایی هستم که توش نشونی از آدمکها نباشه اما...

من شکست خوردم.

 

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: