هوا ابری بود ، بد جوری دل آسمون گرفته بود! چونکه پائیز بود و هر وقت پائیزه دل آسمون و آدم گرفتس! گیرم که ما تاب پائیزو نداریم و تحمل ریختن برگارو! اما به هر حال آسمون بد جوری دلش گرفته بود!
اما:
هنگام آن است
تا دندانهای تو را در بوسه ای طولانی چون شیری گرم بنوشم....
تا دست تو را بدست آرم
چه کوه ها ...
چه دریاها ....
می بایدم گذشت تا بگذرم؟