کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

شوخیهایت!

دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۶ 23:9

 

 شوخیهایت ،... صدای  تپش جمع دو قلب را تداعی می کند

می میرم آنگاه ...

که صدای دوقلب یکی شوند

ودر هم حل...

رنگ لبانت ،

بمانند شُکوه گرفتگی خورشید است.

ارغوان رضایت من ، ...

آنچنان که می شتابم تا

آبستن مرگ را در آغوش دارم.

جمع تمام کوه های عصر مدرن هم

توانای تاب لرزش گونُوانت

نمی با شند.

 تو آب حیات منی ،

چُونان که گر بنوشمت جاودانم وافسوس که جاودان نیستی ...

 سینه هایم  حُرم لرزه های سینه هایت را

از

فراقِ فقدانِ خزان ، حس نکرده است.

روز به دی ن ِ  روشنائی زنده است

 و من به دی نِ  وجود تو.

وآسمان قرش بلند خود را به شُکوهِ شِکوهایت

مخفی می کند

تا ندانی که او نیز سکه اش روی دیگری دارد...

وتو روی دیگر سکه منی

یا حق - 23/2/84

 

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: