کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

دستی که از زیر خاک بیرون زده بود!

دستی از زیر خاک بیرون زده بود! دلم هری ریخت! نه از ترس و عجب! نه... بلکه سوختن و سوختن و ساختن... هر چه کردم دست از خاک بیرون نیومد! آنقدری کشیدم تا دست بیرون اومد! دستی که فقط دست بود و دست... ترسیدم... هر چه کندم چیزی دیگری نبود! برگشتم که به هوای همان دست یافته، اما آن هم دیگر نبود...

دستم رابگیر که زیر خاک نهفته ام...

 

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: