کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

یک:

مخیر به انتخاب نیستی، همانطور که برای آمدنت هم مخیر نبوده ای...  مرگ دست خداست، مقدر می کند، همانطور که تولدت را نیز خودش مقدر داشته.

برادرش می گفت،  شب قبل از تصادفش می رود موتور سازی، می گوید فلانی ترمز موتورم کمی شل است، صدا می دهد. موتور ساز که دست از کار شسته بود می گوید حمید جان موتور را بگذار تا فردا ردیفش کنم یا اینکه فردا بیار، حمید راضی به گذاردن موتور نمی شود و می رود.

مادر گفت: صبح بعد از نماز بلند شد به رفتن.  چند روزی بود که جلوی آئینه می ایستاد و حرفای نا امید کننده می زد. البته صحبت از مرگ سالها کلام ثابت حمید بود.  اما این روزهای آخری بعد از سکوتی چند ماهه، دوباره قوت گرفته بود. گفت: مادر، اگر من به سمیرا نرسم چه می شود؟ تعجب کردم، گفتم حتمن دعوایشان شده.  گفتم مگر چه شده حمیدم؟  دعوایتان شده؟  گفت نه، من عاشقش هستم.  کلی گفتم!
آن روز صبح که شب قبلش رفته بود موتور سازی،  رفت... چند ساعت بعد خبرش رسید که تصادف کرده و رفته... به همین سادگی...

بعد ها آقای موتور ساز می گفت ای کاش موتورش را نگه می داشتم، غافل از اینکه حضرت عزرائیل نقشه را عوض نمی کند.  تو مخیر به انتخاب نیستی،  زمان و مکان و شکلش مقدر شده و تو ناگزیری به اجابت!

دو:

دیروز که شبش رفته بودیم خانه ی پدر حمید رضا،  صبحش در شهرک سینمایی و در خلال آماده سازی صحنه برای فیلمبرداری سینمایی معراجی ها، اتفاق تلخی افتاد.  یک انفجار در حین آماده سازی صحنه (قبل از فیلمبرداری) و کشته شدن 5 نفر از عوامل...  تا عصری که اخبارش را مرور می کردم پای هر خبر پر بود از فحش و ناسزا به کارگردان فیلم که از قضا نامش مسعود ده نمکی است.  اطمینان دارم کارگردان فیلم هر کس جز ده نمکی بود، کامنت های خبر بیشتر حول محور تسلیت می چرخید تا فحش!  این ادبیات کمتر در فرهنگ ها دیده می شود که مرگ را به گردن کسی انداختن!  اما متاسفانه در فرهنگ ما، چرا، هست و تلخ هم هست.

کاری نداریم که ده نمکی کیست، سینما گر هست یا نیست. کارگردان خوبی است یا نه.  اما هر عاقلی می داند که انفجار و ملزوماتش در صحنه ی سینما تنها و تنها در اختیار کسانی است که استاد این کار هستند ( تجربی و قانونی) و کارگردان و تهیه کننده و امثالهم اگر بخواهند هم نمی توانند تغییری در مکانیسم و روش انفجار ایجاد کنند.  کارگردان فقط دکوپاژ را به مسئول جلوه ها می دهد و می ایستد کنار.  طراح و مجری جلوه ها هستند که تعیین می کنند موارد از چه نوعی باشد و چگونه حمل شود یا اینکه کجا و به چه روشی منفجر شود.  پس کارگردان هیچ کاره است.

آقای شریفی از متخصص‌ترین و باسابقه‌ترین افراد در کار جلوه‌های ویژه بودند، اما حضرت عزرائیل نقشه را عوض نمی کند، تو ناگزیر به اجابت آنی که برایت مقدر شده...

این فرهنگ بدی است که فحش کامنت می کنی!  چه پای فن پیچ لیونل مسی یا پای خبر حادثه ی انفجار معراجی ها...

دیشب، شبی موثر بود...  شبی پر از گفتار...

برچسب‌ها: حمیدرضا فتح آبادی , لیونل مسی , ده نمکی , عزرائیل
حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: