کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

طلوع...

شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۸ 5:25
دوباره...

       پلک دلم ،

                           می پرد!

                                      نشانه ی چیست؟

 یکم رمضان المعظم ۱۴۳۰

 

حسینی پارسا

برای روز خبرنگار ، بازنشر روایتی دردناک از پرواز سی 130

امروز روز خبرنگار است! روزی که بواسطه ی شهادت محمود صارمی ، خبرنگار ایرنا در افغانستان مزین به نام جاوادنه ی " شهید خبرنگار" شد.
انگار همين ديروز بود!  اما نه! ، بيش از هزار و سیصد و چهل و دو روز، از داغدار شدن و از تنهائي خانواده هائي مي گذرد كه براي اين روزها برنامه ها داشتند...

حافظه هايي كوتاه مدت!

c130 - www.myu.ir15 آذر ماه 1384
بيقراري در دل 104 خانواده لانه كرده است!
ساعت سيزده و پنجاه دقيقه

تلفنم زنگ مي خورد ، سيد! يه هواپيما همين الان افتاد! مي شوم مثال مرغي پركنده!  تلويزيون را روشن مي كنم!  شبكه ي خبر! چندي نمي گذرد ، به نقل از پليس 110 ، دقايقي پيش يك فروند هواپيما حوالي فرودگاه مهر آباد ، شهرك توحيد سقوط كرد. اطلاعات بيشتري در دست نيست!

->> به ادامه مطلب بروید.

ادامه نوشته
حسینی پارسا

سلام علی آل یاسین...

پنجشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۸ 20:16

بازخوانی چند باره ی شعری که بسیار دوستتش دارم...

" چرا دلم نکند تب!؟ " به صدا و قلم این حقیر

لطفن پس از کلیک بر روی علامت پخش مدتی صبر کنید تا فایل صوتی لود و اجرا شود ، این فرایند بسته به سرعت اینترنت شما ممکن است ۳۰ ثانیه یا بیشتر طول بکشد.

دانلود فایل با حجم ۶۴۷ کیلوبایت از (اینجا)

 

چرا دلم نکند تب!؟  زمان ، زمان عجیبی ست!

نفس نمانده به کامم ، هوا هوای غریبی ست!

چه رسم عاشقی است این انتظار مجازی!

تعارفات زبانی ، حساب های ریاضی!

چرا دلم نزند لک!؟ سایه ها که دو رنگند!

عشق ها که دروغین ، دشنه اند و تفنگند!

آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!

مشق های نه مشتاق ، قلب ها همه بیمار!

چرا دلم نکند تب؟

زمانه خانه ی جنگ است!

ماندنم ننگ است...

نشان ، نشانه ی گندم ، بیا دلم تنگ است...

تهران ، 18/1/87

 

شعری دیگر:  کوچه ها...

 

حسینی پارسا

مرکز فرهنگی هنری نوجوانان تهران برای همیشه از لیست مراکز تحت پوشش سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران حذف می شود...

شنیده های دقیق از تغییر نام مرکز نوجوانان تهران به فرهنگ سرای زکریای رازی حکایت می کند! و قراری مبنی بر انتقال مرکز نوجوانان به مکانی دیگر و یا تاسیس مرکزی جدید با گروه هدف نوجوان در کلانشهر تهران گزارش نشده است!

اقدامی که پیش از این با روی کار آمدن مدیری بسیار ضعیف و البته احساسی به نام وحید طوفانی پایه گذاری و اکنون نیز در سایه ی حذف هویت از فرهنگ سراهای شهر تهران عملی شده ، بطوری که کارمندان مرکز نوجوانان تهران اسباب کشی به خانه ی فرهنگی دور افتاده و کوچک به نام " کوثر " را پشت سر گذاشته و خود نیز به نوعی در تبعید بسر می برند! تا بر اساس دستور ابلاغی از سوی "مهدی اقدم" سرپرست مدیریت فرهنگی هنری منطقه ی ۱۲ ، ستاد  آن منطقه در آینده ای نزدیک تشکیل شود! ، ستادی که پیش از این در سایه ی تلاش های مرکز فرهنگی هنری نوجوانان تهران احساس هویت می کرد حالا قرار است در خانه ی فرهنگی دور افتاده فعالیت های تابستانی و محله ای خود را آغاز کند...
پیش از این نیز بارها از برنامه ریزی از پیش تعیین شده برای حذف مرکز نوجوانان تهران ابراز ناخرسندی کرده بودم ، خطری که به طور مستقیم از سوی "دکتر سرسنگی" قائم مقام اسبق سازمان مذکور و با نصب وحید طوفانی کلید خورد و هم اکنون نیز توسط فردی به نظر نا آگاه به نیازهای فرهنگی نوجوانان شهر به نام محمد جواد شوشتری به تکامل می رسد...

 

->> به ادامه مطلب بروید.

ادامه نوشته
حسینی پارسا

تا دست تو را...

چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۸ 11:10

 

عشق ما دهکده ای است
که هرگز به خواب نمیرود
نه به شبان و نه به روز
و جنبش و شور حیات
یک دم در آن فرو نمینشیند

هنگام آن است که دندانهای تو را
در بوسه ای طولانی
چون شیری گرم
بنوشم
تا دست تو را به دست آرم
از کدامین کوه میبایدم گذشت
تا بگذرم
از کدامین صحرا
از کدامین دریا میبایدم گذشت
تا بگذرم

روزی که به چنین زیبایی آغاز میشود
از برای آن نیست که در حسرت تو بگذرد
تو باد و شکوفه و میوه ای
ای همه‌ی فصول من
بر من چنان چون سالی بگذر
تا جاودانگی را آغاز کنم

 

 

 

حسینی پارسا

صمیمانه مشایی را دوست دارم...

یکشنبه ۴ مرداد ۱۳۸۸ 0:35
براستی اگر ذره ای به رفتار و گفتار مشایی دقت شود بزرگواری و روشنایی افکار  او به شکل چشم گیری نمایان خواهد شد...

با شناختی که از ایشان دارم باید تاکید کنم آنها که مشایی را بر نمی تابند "ذهن خاموشی" دارند.

چیزی بیش از این نمی گویم! فقط همین که همچون مشایی "مرد روشنا" کمتر پیدا می شود...

بازخوانی یک یاد داشت قدیمی - ۲۵/۰۵/۱۳۸۷

کسی که خود را به مسلخ می برد! به این لینک بروید

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: