انگار تا ابد ، با اين بهوونه ها.... جاي من و تو ان ، ديوونه خونه ها!
چاکلیم!
وقتي ازش دور مي شم! به سه روز نمي كشه كه فيلَم ياد هندوستون مي كنه و به اصطلاح كم مي يارم! وقتي هم كه درش زندگي مي كنم ، روزانه هزار بهانه ي جورو واجور ميزاره جلو پام كه ازش شاكي بشم و تهشم قاطي كنم كه اه... اينم شد جاي زندگي! قصدم عصيان شهري! نيست بلكه بلعكس مي خوام از حسن توجه ام به اين شهر زوار دررفته ي آهن و دود و سيمان و بي مهري بگم! شهري كه با وجود همه ي زخم هاي سر باز كردش دوستش دارم اونم از اعماق وجود! اما نمي دونم چرا؟ شايد بخاطر اينكه مريضه و داره مي ميره! و اين حس ترحمه! و شايد هم بخاطر اينكه اين شهر نبايد بميره! يعني اينكه دارم سعي مي كنم نميره! قصد كرده بودم يكي از برنامه هاي پر سر و صدائي كه در حال تدوينشم رو در اصفهان برگزار كنم! اما نمي دونم چي شده كه حالا دوست دارم تقديمش كنم به همين تهران هيكل گنده!
اينم يه جورشه ديگه... نوعي ابراز محبته البته با اعمال شاقه! اضافه كاري و شب كاري و ....
حالا به اين ميگن درد بي درمون يا نه؟ الهم اشف كل مريض!
تا اونچه که منو آفتابی کنه! اقل برای یه روز! در هفته و هر هفته... کمتر از دو ساعتی باقیست! باب دلم نابابه ، عرصه تنگو دلم تنگ تر... و تو هم كه دوري و انگاري كه من دورترم از تو! تو سراب نيستي و اگر باشي هم! چشم اندازي... دستم را دراز كرده ام! ببين! فقط براي تو... دستم را دراز كرده ام! بگيرم... بگيرم... بگيرم...
آفتاب! طلوع نميكني؟
بگو با من ، همراه شو... الهم عجل لوليك الفرج...
آدينه آمده... التماس دعا.
با امروز ، حالا سه روزي مي شه كه گرفته و ول نمي كنه! تا حدي كه تضمين ۷ روزه ي آينده رو هم به شك انداخته! اين اولين باره تو ي ۶ ، ۷ سالي كه مهمون من بوده! ۷ سال پيش از باب اونكه بسازه اومد اما گوئي كه حالا قصدش سوختنه تا ساختن! و يا شايد هم اونكه پرداختنو پيشه ي اين سال و روزها ي من كرده باشه! هميشه همينه! بايد كه براي ايستائي اندوه ها در برابر اميدها و طرب هاي شيرين هماره اسبابي باشه!
اين روزا بد جوري كلام آخر شازده كوچولو رو دائما در ياد دارم كه اين جسم سنگينه و توان بالهاي من كم! نمي تونم با خودم ببرمش! تو هم نيا كم مياري! شختت مي شه و ديدنش رنجورت مي كنه! بزار خودم برم، توتنهايي...
التماس دعا
دستی از زیر خاک بیرون زده بود! دلم هری ریخت! نه از ترس و عجب! نه... بلکه سوختن و سوختن و ساختن... هر چه کردم دست از خاک بیرون نیومد! آنقدری کشیدم تا دست بیرون اومد! دستی که فقط دست بود و دست... ترسیدم... هر چه کندم چیزی دیگری نبود! برگشتم که به هوای همان دست یافته، اما آن هم دیگر نبود...
دستم رابگیر که زیر خاک نهفته ام...
آن جبرئیل پاک رو... ابلیس هم سیماستی!
رازی در این میان نهفته که ماه هم نشان کند ، آن بیرق هراس امان را کمان کند ، جانا به سرو قامتش ایمان خود فروش! کان ذره دره آتش عشقش بهشت توست!
تماشای یی این بیت اولی! هزار تصور و تفکر آدمی رو هرس میکنه و بد جوری هم درد داره!
دردمه ... دردمه بد جور!
التماس دعا
نشانی جدید این وبلاگ اینه!: WWW.MYU.IR
البته برای سهولت ثبت در خاطره!
التماس دعا
خیلی چیزا هست که برای اون باید خدا رو شکر کرد!
حالا که می نویسم سرم درد می کنه! گیجگاه سمت چپ سرم تیر می کشه و تیر... وای که میسم تیرش به قلبم دست میده و باهم اوقات صفا رو مهیا می کنن!
اما برگردم به قصه! برای خیلی چیزا باید خدا رو شکر کرد! تعجب نداره که! دِ میگم تعجب نداره!!! اما نه مثل اینکه تعجب داره! و اینکه تعجب داره هم خودش آدمو مبهوت می کنه!
چند روز پیشا داشتم فکر میکردم که اگه من به جای ۲۶ سال پیش ۱۰۰ سال پیش متولد می شدم چی می شد؟! بذار مستقیم برم سر اصل مطلب! اگه توی دوران زیستن من رایانه نبود! چی می شد؟ به خاطر همین! هم خدا رو باید شکر کرد! نه اینکه فقط بگم خدایا شکرت ها نه... باید دو رکعت نماز شکرانه هم بخونم! اونم تو عمق پاکی... و دوتا سجده اضافی هم روش! نگفتم تعجب داره! اینم بزار پای قاطی کردن من... حرفی نیست... انگار نه انگار که خودتم قاطی داری...
التماس دعا
درد ما دردیست از دردان درد ؛ زین سبب بگریدم از دُردان مرد ؛ دردها را گو خدایا بازگیر ؛ دُرد ها انداز بر دامان سرد...
سرمای آتش فراق و گرمای کوهستان مملوکی! به قول حاج آقای دولابی: اونکه محبت میکنه مالکه و اونی که محبت می بینه مملوک... خدا محبت میکنه پس مالکه و مایی که محبت می بینیم مملوک! اونی که عشق می ورزه مولاست و اونی که عشق می بینه بنده! رابطه ی بنده و مولا همینه... نه؟.... نیست!؟...
حالا شده بساط هر روزه ی من... دنبال یکی جز خدا! ، که محبت کنه تا من هم مملوکش بشم! دنبال یکی که عشق کنه تا من بندش بشم! می فهمی که؟...
واسه عاشقی... عزیز دلم، ساز و دقل نیاز نیست که! نباس که یکی از طرفینِ انعقاد زن باشه و دیگری مرد!
گرچه منکر این عاشقی هم نیستم ، اما بنده ی خلقت او باش که آنی دارد!
دل تنگی های من بیچاره هم بساطی شده!... یارو وقتی که می خونه می گه اینم قاطی کرده! گرچه خیلی هم ایراد نیست که آدم قاطی کنه! قاطی کردنم توفیقیه تو عصری که آدما قاطین و اما خیلی اهل قاطی کردن نیستن!
به قول شاگرد حاج آقای دولابی: جلوی نونوائی آدرسم که می خوای بپرسی از اونی بپرس که نونشو خریده! اونی که نخریده هنوز، حواسش پی نونه و آدرسو اشتباه می ده!
من هم که هنوز پی نونم! آدرس از کی می پرسی عزیز دل برادر؟! برو از اونی بپرس که نونشو خریده! من جلوی نونوائی هم آدرس نونوا رو نمی دونم... آدرس از کی می پرسی عزیز دلم؟...
التماس دعا
خیر سرم رقیب شدم رقیب که حیرون نمی شه
دوسش دارم دوسش دارم واسه فاطی تنبون نمی شه!
به جون هرچی معرکس بیا برو از این محل
ایمونو خراب نکن تا نکشم سیبیل به در!
گربه به اون گربگیشم گند میزنه پاش می شینه!
نه مثل ما تا بوش می یاد حول می کنه روش می شینه!
عاشقی و قرتی بازی واسه ی جردن به بالاس
ما بچه ی یافت آبادیم ، مستی و دینمون جداس!
27-9-2007 پارسا ، تهران